فيلم بانك
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
چت باکس
آمار
امروز : 1
دیروز : 0
افراد آنلاین : 1
همه : 1126

« برافروخته » ( Bloodshot ) از شكست در زمينه‌ي ساخت دنيايش رنج مي‌برد. با توجه به اينكه زمان و تاكيد بسيار كمي بر روي ساخت فضا و محيط اثر و پيدا كردن بهترين احتمالات ممكن حول اتفاقاتي كه در اين اثر مي‌افتند، فيلم در نهايت تبديل به يك فيلم اكشن « وين ديزل »ي بسيار ملالت‌بار و خسته‌كننده مي‌شود. اگر فيلم ۳۰ سال پيش يا كمي زودتر از آن ساخته شده بود احتمالا « آرنولد شوارتزنيگر » را در نقش اصلي آن مي‌ديديم؛ شباهت‌هاي روايي زيادي بين اين اثر و « يادآوري كامل » ( Total Recall ) وجود دارد، يك فيلم علمي تخيلي كه مدت زمان خيلي زيادي از فيلم را صرف نشان دادن بازوهاي « آرنولد » كرد تا اينكه بخواهد به موارد و پيرنگ‌هاي جذاب حول تكنولوژي كاشت ايده بپردازد.

در گذشته « ديزل » علاقه‌ي زيادي به فيلم‌هاي علمي تخيلي نشان داده است و مجموعه فيلم‌هاي Riddick او ( فيلم‌هاي « قيرگون » ( Pitch Black ) او به صورت خاص ) نمايانگر تعدادي از بهترين آثار او در حيطه‌‌ي بازيگري بوده اند. « برافروخته » ( Bloodshot ) درگير نوعي از روايت شده است كه باعث مي‌شود محيط روايت اثر شبيه چيزي بيشتر از تركيب يك سري عنصر « تكنولوژي‌هاي آينده‌نگرانه » به نظر برسد. انجام چنين كاري باعث كاهش مقدار و تعداد صحنه‌هاي اكشن و مبارزه خواهد شد.

اگر فيلم ۳۰ سال پيش يا كمي زودتر از آن ساخته شده بود احتمالا « آرنولد شوارتزنيگر » را در نقش اصلي آن مي‌ديديم.

« برافروخته » با مفهوم خاطراتي كه در مغز كاشته مي‌شوند سر و كار دارد. « ري گريرسيون » ( با بازي وين ديزل ) يك سرباز KIA است. قبل از مرگ او مشاهده مي‌كند كه همسر دوست‌داشتني‌ش، « جينا » ( با بازي تالولا رايلي ) چگونه به طرز فجيعي كشته مي‌شود. او تبديل به اولي نيروي نظامي‌اي مي‌شود كه دوباره زنده شده آن هم توسط دكتر مرموزي به نام « اميل هارتينگ » ( گاي پيرس ) و دستيار زيباروي او، « كي‌تي » ( ايزا گونزالز ). او هيچ‌گونه خاطره‌اي در ذهنش ندارد اما بدنش با استفاده از تكنولوژي بهبوديافته و پيشرفته‌تر شده است. رگ‌ها و خون او با نانوماشين‌هايي پر شده است كه بلافاصله هر گونه صدمه‌اي كه به بدن او وارد شود را درمان مي‌كنند. او همچنين قدرت فرابشري داشته و قابليت اين را هم دارد كه از دسترسي به اينترنت مستقيما از طريق مغزش بهره ببرد. « ري » به تدريج بخش‌هاي و قسمت‌هايي از زندگي گذشته‌ش را به ياد مي‌آورد و اولين خاطراتش از مرگ « جينا » اند. او كاملا درگير اين مسئله مي‌شود كه قاتل او را پيدا كرده و انتقامش را بگيرد. اما آيا آن خاطرات واقعا متعلق به خود او اند يا اينكه « هارتينگ » آن‌ها را با مقاصدي خاص درون ذهن او كاشته است؟

رگ‌ها و خون او با نانوماشين‌هايي پر شده است كه بلافاصله هر گونه صدمه‌اي كه به بدن او وارد شود را درمان مي‌كنند. او همچنين قدرت فرابشري داشته و قابليت اين را هم دارد كه از دسترسي به اينترنت مستقيما از طريق مغزش بهره ببرد.

« برافروخته » همانقدري به داستان‌هاي ابرقهرماني وابستگي دارد كه از آثار علمي تخيلي‌اي مثل « يادآوري كامل » قرض گرفته است. « ري » شخصيتي شبيه به « ولوورين » است و دشمنان او مثل « جيمي دالتون » ( با بازي سم هيوگان ) درست مثل خودش ابرانسان بوده و پيشرفت‌هاي رباتيك داشته اند كه باعث مي‌شود متوقف‌كردن آن‌ها بسيار سخت و كشتن‌شان عملا غيرممكن بشود. سكانس اكشن اصلي اين اثر، همان صحنه‌ يمبارزه در بالاي آسانسور يك آسمان‌خراش است كه بين « ري »، « دالتون » و يك ابرانسان ديگر جريان دارد. اين صحنه به نظر شبيه به يك صحنه‌‌ي رندوم از فيلم‌هاي دنياهاي سينمايي مارول و يا دي‌سي است.

 تعليق چندان زيادي در فيلم « برافروخته » وجود ندارد. شخصيت اصلي در زمان تماشاي فيلم يك بار مرده است و به نظر اين قابليت را هم دارد كه باز هم بميرد ( و دوباره به زندگي بازگردانده بشود)، حتي پس از اينكه در شعاع هدف يك بمب بزرگ هم قرار گرفته باشد. نانوماشين‌هاي درون بدن او به وي اجازه مي‌دهند تا زخم‌هاي بسيار بزرگ را هم خوب بكند ( مثل موقعي كه نصف سرش كه منفجر شده است را دوباره خوب مي‌كند )، و اين مسئله عملا او را بدون هيچ‌گونه نقطه‌ضعفي مي‌كند. با وجود چنين شخصيت بسيار تك‌بعدي‌اي، چيز زيادي نيست كه فيلم بتواند به آن چنگ بزند و ما هم دليل خاصي نداريم كه براي سرنوشت شخصيت « ري » اهميت قائل بشويم. اگر او كشته بشود مثلا قرار است چه اتفاقي بيفتد؟ او كه خيلي سريع دوباره به زندگي باز مي‌گردد. « كي‌تي » شخصيت جذابي است اما چون كه اين فيلم متعلق به « وين ديزل » است و او يك زن بوده، فرصت زيادي براي نشان دادن به وي داده نشده است.

 تعليق چندان زيادي در فيلم « برافروخته » وجود ندارد. شخصيت اصلي در زمان تماشاي فيلم يك بار مرده است و به نظر اين قابليت را هم دارد كه باز هم بميرد.

خشونت فيلم باعث مي‌شود تا رده‌بندي سني PG-13 به حد نهايي خود برسد. فكر مي‌كنم كه روباتيك كردن « ري » به فيلم‌سازان اين اجازه را داده است تا از يك سري بخش‌هاي خشونت‌بار اثر بتوانند قسر در بروند. يك سكانسي از يك رابطه‌ي جن*ي در اثر هم وجود دارد كه كارگردان تازه‌كار اين اثر، « ديو ويلسون » ( كه اولين فيلم خود را كارگرداني كرده است )، به گونه‌اي اين صحنه‌ را كارگرداني كرده تا بدن شخصيت مونث ديده نشود. « برافروخته » در ذات خود دوست دارد كه فيلمي با درجه‌بندي سني R باشد. احتمالا هم بايد با اين درجه‌بندي عرضه مي‌شد اما فيلم‌سازان نخواسته‌اند تا مردان جوان تماشاگر بسيار ارزشمند اين اثر را از دست بدهند.

علي‌رغم اينكه پيش‌فرض ما اين اثر نويد فيلمي جديد، تازه و جذاب را مي‌داد ( و نحوه‌ي استفاده از خاطرات كاشته شده در مغز براي اينكه براي قاتل اهداف كشتار جديدي تعيين بشود زمينه‌اي بسيار پرثمر و حاصلخيز در فيلم‌سازي است )، اما اين پيش‌فرض در نهايت تبديل به وسيله‌اي مي‌شود تا فيلم‌سازان با استفاده از آن بتوانند كاري كنند تا « وين ديزل » عضلاتش را جلوي دوربين سفت كرده و فيگور بگيرد، به داخل دوربين زل بزند و درگير يك سري مبارزه‌ي با مجموعه‌ي غيرقابل دركي از بازيگران ديگر بشود. كليت اين اثر بسيار تكراري و آشنا به نظر مي‌رسد و گشتن به دنبال سينمايي كه اين فيلم را نشان بدهد كار عبثي است. كارگردان اين فيلم آقاي « ديو ويلسون » تجربه‌ي قبلي خود را در دنياي بازي‌هاي رايانه‌اي كسب كرد و اين فيلم تمامي نقاط قوت و ضعفي را دارد كه مي‌توان از كسي با سابقه‌ي كاري در زمينه‌ي جلوه‌هاي بصري و نه داستان‌گويي داشت.

مترجم: اميد بصيري


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۷ فروردين ۱۳۹۹ ] [ ۰۷:۱۹:۲۱ ] [ علي حسين مهدوي ]

تهيه كننده: بونگ جون هو، كواك سين آئه، مون يانگ كوون، جانگ يانگ هوان

بازيگران: سونگ كانگ هو، لي سون كيون، چو يئو جئونگ، چوي وو شيك، پارك سو دام، جانگ زي سو، لي جانگ ايان، جانگ هيه جين

خلاصه فيلم

انگل راوي روايت انگل‌هايي از جنس انسان است كه در هر زمينه‌اي تا فرصتي براي زيست انگلانه و تغذيه از يك موجود اصلي به دست مي‌آورند، سعي در ماندن و بهره‌كشي از آن مي‌كنند.

نقد فيلم

بدون شك فيلم انگل Parasite به عنوان اولين فيلم غير انگليسي زباني كه توانسته است اسكار را از آن خود كند ميتواند يك نقطه‌ي عطف براي جريان‌سازي سينمايي در نقاط مختلف جهان باشد. آخرين اثر بونگ فيلمي خوش ساخت با يك فيلمنامه‌ي دقيق و پر از جزئيات زيبا و چند پهلو است كه در مواجهه با هر بيننده‌اي، دست بالا را از آن خود مي‌كند و تاثيري عميقي بر او خواهد گذاشت.
فيلم انگل Parasite داراي يك داستان واحد در كليت خود نيست بلكه اساسا از دو قسمت كاملا مجزا در داستان تشكيل شده است كه در نيمه‌ي اول به روايت يك داستان كمدي و ترسيم فضا و شخصيت‌ها مي‌پردازد و در قسمت دوم از تك تك آنها براي يك روايت مجزاي داستاني استفاده مي‌كند.
هر كدام از قسمت‌هاي فيلم انگل Parasite داراي ويژگي‌هاي ژانري است اما فيلم در كليت خود به اين اصول پايبند نيست و يك تركيب فانتزي‌وار و پست مدرن از 3 خانواده‌ي كره‌اي را به نمايش مي‌گذارد كه در يك بستر اجتماعي خاص با ويژگي‌هاي مختلف زيستي طبقه‌ي خود با يكديگر تعامل دارند و در همين تعامل است كه دو وضعيت گوناگون در اين رابطه‌ي في ما بين شكل مي‌گيرد.
در قسمت اول فيلم انگل Parasite تا لحظه‌ي مسافرت خانواده‌ي آقاي پارك شاهد يك داستان كمدي هستيم كه روايت آن مربوط به انگل‌هاي فرصت‌طلبي است كه سعي مي‌كنند به هر ترفندي خود را به منبع تغذيه برسانند و از آن تغذيه كنند. حتي اگر به قيمت كنار زدن انگل‌هاي ديگر باشد.
اما در قسمت دوم فيلم انگل Parasite جنگ بين انگل‌ها بر سر منبع تغذيه آنچنان بالا ميگيرد كه اوضاع به كلي از كنترل خارج مي‌شود و انگل‌ها فارغ از توجه به منبع تغذيه، براي انگل ماندن به جان يكديگر مي‌افتند و به جاي اينكه توسط منبع از بين بروند به دست خودشان نابود مي‌شوند.
فيلم انگل Parasite در قسمت اول به شدت ساده، سرراست، دلنشين اما تامل‌برانگيز است. فيلم دو طبقه‌ي كاملا متمايز را در قسمت اول به خوبي نشان مي‌دهد. تصوير يك خانواده‌ي فقير كه تقريبا هيچ نوع اخلاقيات و ديسيپلين رفتاري‌اي ندارد و تنها به زنده بودن و ماندن مي‌انديشد. خانواده‌اي كه در مسير سرمايه‌دار شدن موفق نبوده و امروز مجبور به انجام ساده‌ترين و بدترين كار ممكن است اما مترصد اندك‌هاي فرصت‌هاي همين جامعه براي فرار از اين مهلكه است و نمونه‌ي آن درخواست كي‌وو (پسر خانواده) براي تصدي يك پست در رستوران است. از طرفي خانواده پارك (صاحبخانه) نيز آدم‌هاي ساده و مهربان و خوبي به نظر مي‌رسند و كي‌وو تنها به دنبال گسترش وضعيت انگليت خود در چارچوب تعريف شده‌اش است كه ظاهرا بزرگترين اشتباه نيز برايش در اين نقشه خيانت در امانت دوستش است كه آنهم اندك اندك تبديل به رويا مي‌شود.
قسمت دوم اما به كل متفاوت است. يعني ماهيت‌هاي تمام اشخاص به كلي نسبت به تصوير اوليه دگرگون مي‌شود. روايت قسمت دوم به شدت پيچيده و پرهيجان و داراي تعليق‌هاي فراوان همراه با شگفتي زياد است. مفهوم طبقه در زندگي اقتصادي به طبقه‌بندي انساني تسري پيدا مي‌كند و تو گويي در اين قسمت از فيلم انگل Parasite هيچ چيز ديگر در جاي خودش نيست. كي‌وو (كوين) كه تا قبل از اين پسر بدي به نظر نمي‌رسيد به يكباره به فكر كشتن دو انگل ديگر در زيرزمين با سنگ شانسش مي‌افتتد. جيسونگ (دختر خانواده) كه به نظر زيرك و آب زير كاه است به يكباره دختري دلسوز و صلح‌طلب مي‌شود. خانم پارك كه آدم ساده‌اي بود در اين قسمت به يك مادر خودخواه معتاد تبديل مي‌شود كه از بوي راننده‌ي خود فرار مي‌كند.
اما عنصري كه در هر دو طبقه وجود دارد در واقع انگل بودن و زيست انگلانه ايست كه غايتي جز مگس شدن در ذهن خود ندارد.
فيلم انگل Parasite با نشان دادن كاراكترها در چنين فضايي درصدد ترسيم يك فضاي اجتماعي است كه افراد را فارغ از ويژگي‌هاي فرديشان حاصل تربيت اجتماعي ميداند. تربيت اجتماعي كه افراد را در نسل جديد و قديم به كلي انگل بار مي‌آورد حتي اگر بر منبع تغذيه خود طغيان كرده باشند.
فيلم انگل Parasite هشدار دهنده‌ي يك فرهنگِ برساخته است كه بي‌هويتي، شاخصه‌ي اصلي آن است و مويد برساخته‌هاي فرهنگي انگلاني است كه چاره‌اي جز زيست انگلي در چنين جامعه‌اي ندارد.
اما فيلم انگل Parasite به وضوح هيچ‌كدام از طبقات را سياه يا سفيد ترسيم نمي‌كند بلكه همواره سعي در ايجاد يك فضاي خاكستري دارد كه مقصران اصلي آن، كاراكترهاي هيچ كدام از دو طبقه نيستند بلكه در اين وانفسا ديگر نه چيزي از فرهنگ انگل‌ها باقي مانده و نه فرهنگي در بين سرمايه‌داران شكل گرفته است.

منبع: فيلم مووي


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۶ فروردين ۱۳۹۹ ] [ ۰۶:۴۹:۰۰ ] [ علي حسين مهدوي ]
[ ۱ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
نظرسنجی
[#VoteTitle#]
[#VTITLE#]
     نتیجه
لینک های تبادلی
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب